سلام دوستان عزیز
چند سال قبل از انقلاب در خیابان خودمان با دوستی که کتابی در دست داشت آشنا شدم.اسم کتاب این بود:اینهمه تبلیغات چرا؟؟؟!!!! به قلم م . ج . حسابدار.لابد اسم مستعار بود.این را بعدا یاد گرفتم.
ایشان در خصوص اتلاف وقت گرانبهای جوانان و نوجوانان در هیئتهای مذهبی با اعداد و ارقام ثابت کرده بود که اوقات شریف مردم در جلسات مذهبی تلف شده و از آن اوقات استفاده شایسته و بایسته نمیشود.
بعدها به سبب راهنمائیهای آن دوست به مسجد کوچکی که در چند قدمی خانه مان بود راه یافته و از جلسات پر باری که روزهای جمعه با مدیریت دانشمند عزیز حسینچی که به گمانم الان پایتخت نشین شده اند و استاد ارجمند جناب حجه الاسلام حاج میرزارحیم قائم آذر (که یکی دوسال پیش به رحمت ایزدی پیوستند) و جوان مذهبی بنام محمدباقر امامی که تازه از روستا آمده بود و در کارخانه ماشین سازی تبریز کار میکرد (البته آن زمان خیلی مذهبی و انقلابی دوآتشه بود ایشان رساله الامام فی تکوین الانسان که بقلم حضرت امام رضوان الله تعالی علیه نوشته شده بود را در اختبار ما قرار داد و با معرفی معلم شهید دکتر شریعتی و کتابهایش نظیر پدر !مادر ! ما متهمیم. ما را با انقلاب و اسلام و قران آشنا نمود هرچند که ایشان الان در آن وادیها نبوده و نیست و بعد از انقلاب هم هم پیاله دکتر حبیب الله پیمان موسس جنبش مسلمانان مبارز در استان بود تا یادم نرفته بگویم که ایشان همکار آقای مقصود کهنه چی که در عصر اصلاحات با نام مقصود فراستخواه شناخته شد در اداره جنبش مسلمانان مبارز استان نقش فعالی را داشت) در همان جلسات شرکت میکردیم.
یادش بخیر یک روز حدیث شریف زیر را از امام علی (ع) برایمان یاد داد:
ما جاع الفقیر حتی متع به الغنی.هیچ فقیری گرسنه نمی ماند مگر اینکه در کنار آن شکم سیری بوده باشد.
روزی دیگر:
و ما رایت ثروه موفوره الا و الی جانبها حق مضیع.
هیچ ثروت انباشته ای در جائی ندیدم مگر اینکه در کنار آن حق و حقوقی از مردم پایمال شده باشد.
بگذریم.
بعد از انقلاب به سبب مسائل سیاسی ارتباطم با کهنه چی و امامی قطع شد.روز محمد امامی یک خبر خوشی را برایم گفت و آن اینکه از جنبش مسلمانان مبارز بریده و کتاب جنبش مسلمانان مبارز از گرایش تا جدایی را به همراه مقصود کهنه چی قلمی کرده است. و این بود که دوره دوستی با ایشان چند سالی به درازا کشید.تا اینکه روزی:
برایم گفت: علی این که میگن خدا و پیامبر و ائمه و ...... اینها همه وهم و خیاله آن چیزی که اصالت دارد اینه که تا چقدر به مادیات اهمیت بدی.اصل و اساس ماده هست و ......
و من ماندم که چه بگویم روزی کتابی را از دکتر شریعتی برایم داد و خواندم (اسم کتاب یادم نیست) این جملات از کتاب تا حدودی یادم مانده که:
وقتی برایت مهم نباشد که کی بر شما حکومت میکند و در مسائل پیرامونی خودت حساسیت نداشته باشی چه فرق میکند که در کنار مسجد الحرام به نماز ایستاده باشی یا به شراب نشسته باشی.
یاد گرفتم که بعضی ها با زر بعضیها با زور و بعضیها با تزویر بر انسانیت یورش میبرند و بعد از سالها طینت و باطن انسانها آشکار میشود.مثل خودش که آن زمان برایم ملموس نبود.
روزها و بهضی از شبها در تظاهرات مردمی ( نه میلیونی که در تظاهرات چند نفره ?? یا ?? و یا حداکثر ?? نفری شرکت میکردیم.
ما برای نان و مسکن و حتی آزادی بمعنی غربی آن قیام نکردیم.ما برای نفت و پول و پله قیام نکردیم.
دین و ایمان و انسانیت و شرف در کشور ما نابود شده بود مثل وضع مردم در کشورهائی نظیر تونس الجزایر و مصر و ...... بودیم امام (ره) آمد شرف و عزت و آزادگی را برای ما ارمغان آورد.
امام آمد نور آمد امام آمد اسلام آمد امام آمد امامت را به کشور ما ارمغان آورد امام آمد پادشاهی رفت.
امام آمد فجر و فجر آفرینی را به ما ارمغان آورد.
همین روزها در تونس و مصر راشد الغنوشی و مردم قهرمان مصر طومار مبارک و نظام بن علی را در هم میپیچند.و در قران خوانده ایم که:
تلک الایام نداولها بین الناس.این روزها روزهائی است که ما به گردش در می آوریم و در بین مردم این حکومتها را دست بدست میگردانیم و آن چه باقی است جکومت خدائی است و لا غیر.
باز در قران خوانده ام که : الیس الصبح بقریب. آیا صبح پیروزی نزدیک نیست؟
هرچند بعضیها از پیروزی مسلمانان در آن کشورها نگران یا شوکه بشوند من با مطالعه عرض میکنم که انقلاب اسلامی ایران در همین دهه فجر امسال در کشورهای آفریقائی و خاورمیانه عربی تکرار میشود و ?? بهمن هرسال سالروز پیروزی مسلمانان بر استکبار جهانی و صهیونیسم بین المللی خواهد بود و هرسال ?? بهمن را نظیر روز قدس در سطح جهان جشن خواهیم گرفت هرچند که:
یریدون لیطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره ولو کره المشرکون.
میخواهند نور خدا را با دهانهایشان خاموش کنند در حالی که خداوند میخواهد نورش را به کمال برساند ولو اینکه مشرکان را ناخوش آید.
چراغی را که ایزد برفروزد هرآنکس پف کند ریشش بسوزد.
مثل اینکه این فلاش بک یه کم طولانی شد.
ببخشید.
عناوین یادداشتهای وبلاگ